جدول جو
جدول جو

معنی طلوع کردن - جستجوی لغت در جدول جو

طلوع کردن
(خوَشْ / خُشْ کَ دَ)
برآمدن آفتاب و ماه و ستاره. سر برزدن. برآمدن آفتاب و مانند آن. طلوع. رجوع به طلوع شود: و صبح ملت حق بر آن نواحی طلوع کرد. (کلیله و دمنه). در اقاصی آن ولایت بجائی رسید که هرگز رایت اسلام بر آن حدود طلوع نکرده بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 348)
لغت نامه دهخدا
طلوع کردن
برآمدن بر دمیدن بر آمدن آفتاب و دیگر ستارگان
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
طلوع کردن
برآمدن، سربر زدن، سر زدن، دمیدن، بردمیدن (خورشید وستارگان)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
طلوع کردن
في الارتفاع
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به عربی
طلوع کردن
Dawn
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
طلوع کردن
aurore
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
طلوع کردن
夜が明ける
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
طلوع کردن
albeggiare
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
طلوع کردن
рассветать
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به روسی
طلوع کردن
anbrechen
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
طلوع کردن
світанок
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
طلوع کردن
świtać
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
طلوع کردن
amanhecer
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
طلوع کردن
उषा होना
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به هندی
طلوع کردن
fajar terbit
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
طلوع کردن
새벽이 오다
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
طلوع کردن
黎明
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به چینی
طلوع کردن
לפנות בוקר
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به عبری
طلوع کردن
amanecer
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
طلوع کردن
dageraad breken
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
طلوع کردن
سورج طلوع کرنا
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به اردو
طلوع کردن
প্রভাত হওয়া
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
طلوع کردن
รุ่งอรุณ
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
طلوع کردن
mapambazuko
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
طلوع کردن
şafak sökmek
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سخن گفتن در نهفت دو به دو سخن گفتن خلوت کردن با کسی. سخن گفتن با وی در جای خلوت، عزلت گزیدن، یا خلوت کردن جایی را، بیرون کردن اغیار را از آنجا
فرهنگ لغت هوشیار
خلیدن در هم آمیختن وارد شدن بجایی فرود آمدن در جایی، وارد شدن روح کسی بقالب بدن دیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلوس کردن
تصویر جلوس کردن
نشستن، برتخت سلطنت نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلوه کردن
تصویر جلوه کردن
گرازیدن پرویزیدن شکوهیدن خوش آراستن نیک نمودن: (بچشم ماجلوه کرد)، دلبری کردن کرشمه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
دنبال کردن، باز همسری پیوند دوباره پس از رهایی باز آمدن باز گشتن، بازگشتن مرد به سوی زن مطلقه رجعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوا کردن
تصویر بلوا کردن
آشوباندن شوراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروع کردن
تصویر شروع کردن
آغاز کردن ابتدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطلع کردن
تصویر مطلع کردن
آگاهاندن، آگاه کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شروع کردن
تصویر شروع کردن
آغازکردن، آغازیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جلوس کردن
تصویر جلوس کردن
نشستن
فرهنگ واژه فارسی سره